دوشنبه 90 دی 26 , ساعت 1:52 عصر
مدرسه تاروز 23/12 برامون امتحان گذاشته بود.....ازاونجا که ریاضیا زرنگ تر ازاین حرفان..باچندتا جابه جایی و زرنگ بازی امتحان زبان روز دوشنبه افتاد 5شنبه...همه جوره برنامه ریختیم که از یه شنبه به بعد مدرسه نریم اما تجربیا تا 4شنبه باید برن بیچاره ها!.... یه شنبه که دیروز باشه امتحان جغی داشتیم...معلم مونم راضی نشدکه که نگیره....مجبورشدیم دیروزم بریم....از صبح که پامو تو مدرسه گذاشتم از بچه ها پرسیدم خوندن یانه...یه تعداد کمی مثل خودم حتی روخوانی هم نکرده بودن... تصمیمو گرفته بودم برگرو سفید بدم....دیگه مخم کشش نداشت...زنگ اول شیمی داشتیم....چون جلسه قبل با معلمش بازی کرده بودیم و کلی جک گفته بودیم وخوش گذشته بود باید این جلسه مثل خانوما قسمت آخر فصلو گوش میدادیم....باورتون میشه معلم مون انقد پاین؟؟؟خودم باورم نمیشه!!!! ما تو مدرسه مثل قبلا که یه صدای زنگ میومد ومیشد زنگ تفریح زنگ نداریم...از بلندگوهای سالن ها که صدای آهنگ بیاد یعنی زنگ تفریح...من دیروز حالم خیلی گرفته بود..بارونم که میومد یاد خاطراتم با عشقم افتاده بودم بغض داشت خفم میکرد....از شانسم اون ساعت آهنگ محسن یگانرو گذاشته بودن...درو که باز کردم..دیدم همه ی دخترا تو فازن...با یکی از بچه ها رفتم حیاط با رئیس شورا دست دادمو رفتیم زیر بارون به سمت کلبه که بوفه باشه...شکوه خریدشو کرد منم شکیبو دیدم....طبق معمول همو بغل کردیم و یذره براش گفتم چمه که گفت خیلی خری که اونو دوسش داری....مثلا داشت دلداری میداد منو....شکوه که داش یخ میزدو فرستادیم بالا بعدشم خودمون رفتیم ودس دادیم و....رفتیم سر کلاس....اصلا حس امتحان جغی رو نداشتم....زنگ بعد هندسه داشتیم....یه درس شیرین و.... اون زنگ که تموم شد وبه معلمه تبریک گفتیم ....مدرسه رفت تو آهنگای احسان خواجه امیری و فرهادواخشابی منم رفتم سالن پایین وسفره هارودیدم....سفره هفت سین کلاس ما زرشکی چیده شده بود...با زهرا یکی از بچه های تجربی و ریحانه که از آهنگ احسان ذوق کرده بود چرخ زدیم و رفتیم روسکو...یذره بهشون گیردادم وخندیدیم....از اونجا کل حیاط معلوم بود..یسری زیر بارون والیبال بازی میکردن یسری از دوستام داشتن یه ور دس می زدن اولی ها هم اون طرف موجی می رفتن سومی هاهم روپله ها ولو...معاونمونم می چرخید..ما رفتیم پیش بچه ها داشتیم دس می زدیم که یسری صدامون کردن...بین کلبه و ساختمان دست شویی ها یه فضایی وجود داره.. ریاضی ها اون جا بودن ما که رسیدیم زدن رو آب سردکن و رقاصا رفتن وسط ماهم جیغ و صوت ودس....تا معاون میومد متفرق می شدیم...یهو دوباره از بلندگوها آهنگ محسن جون پخش شد....ماهاهم که انگارنه انگار داره بارون میاد وخیس شدیم شروع کردیم باز...جاتون خالی بود اون وسط...اگه فضا تاریک بود کاملا حس میکردی رفتی دیسکو...مقنعه ها دیگه یه جورایی افتاده بود..."آسمونو بی تو خط خطی کردم.."بچه ها تو فاز بودن دیگه..همه ریختن وسط...کادر مدرسه هم روسکو دس میزدن و می خوندن....جاتون خالی یه ساعت تو حیاط رقصیدیم......انقد خوش گذشت که حدنداشت...رقص که تموم شد متوجه شدیم همه همسایه ها داشتن نگامون میکردن...چندبرابر به اون پسرا خوش گذشته بود خدامیدونه!!! ولی پوتینامون گلی شده بود توپ!حالا نوبت جغی بود..معلم که اومد گفت"نمی دونم متاسفانه یا خوشبختانه دستگاه خراب شد و8تا کپی زد برامون باید گروهی جواب بدین" ....شانس یعنی این....به گروه ما برگه نرسید...من خودمو مشغول کشیدن نقشه نشون دادم و اون دوتا به سوالا جواب دادن...بعدشم رفتیم پایین عکس انداختیم وماچ و بوس وتبریک و خدافظی.....کلا دیروز خر شانس شده بودم....از امروزم باید برم تولدبازی.....راستی سال نوی شمادوستای گلمم پیش پیش مبارک ببببوووووسسسسس....
نوشته شده توسط زهرا | نظرات دیگران [ نظر]